لحظه لحظه هاتون شکلاتی
|
رفتیم مهمونی با آقای شکلات، خـــیــــلـــی خوش گذشت
از اول تا آخر رقصیدیم. در حدی که من به شخصه فرداش تموم ماهیچه های بدنم گرفته بود
عاقا خووو چه انتظاری دارین؟ من که تحرکم صفره، یه شب ورجه وورجه کردم بدنم تعجب کرد قشنگ
+ یه گربه ی بی تربیت یه شبانه روز توی خونه ی ما بود و حاضر نبود بره بیرون
گربه هم گربه های قدیم!!!! والا بوخودا!! یه پخ میکردیم میپریدن!
بعدا نوشت: اين جريان مهمونی و اون جريان گربه خيلی مفصل بود. ولي يك عدد مامانِ تبر به دست بالای سرمون وايساده بود ميگفت بسه برو درستو بخون
نظرات شما عزیزان: